دیشب با بازی بزن بزن همسر و جناب برادر شروع شد(ی جور بازیه شبیه نون بیار کباب ببر ولی اسمشو نمیدونم)
بعدم تا ساعت ۲ نصف شب پانتومیم بازی کردیم و خندیدیم((((:
اینکه آخاهی چهارساعت داشت خودشو میکشت ک قلیه ماهی رو حالیه من کنه و من هررررچیزی گفتم ب جز قلیه ماهی((((:
فک کن آخاهی خودشو انداخت زمین و هی قل خورد و من داشتم داد میزدم چرخش ماااااهی،چرخش ماااااهی(((((= آخاهی دیگه نشسته بود وسط خونه خودشو میزد(((((:
خلاصه ک از دیروز سوژه شدم(((:
امشبم رفتیم بیرون و کلی هی از هم دیگه سوتی گرفتیم و خندیدیم(((:
خداروشکر این چند روز،روزای خنده بود((:
ولی خب اعتراف میکنم ک دلم برا تنهایی و خلوتمم تنگ شده(:
فردا مهمونام دارن میرن و من از الان دلتنگشونم(:
خداجونم شکرت برای بودنشون(:
برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 220