کورس روانپزشکی هم تموم شد ب سلامت،امتحانشم بهتر از اونی بود ک انتظار داشتم خداروشکر(:
از امتحان اومدم خونه و حسااااابی خوابیدم بعدم ی برنامه بلند بالا چیدم ک تو ی روز تعطیل حتما باید همشو انجام بدم ان شالله(:
باید روپوشامونو بشورم ک دیگه از رنگ سفید ب زغال سنگی تغییر رنگ دادن (:
باید ظرفا رو بشورم تا دوباره زیاد نشدن و کار ب 4-5 ساعت ظرف شستن نرسیده(:
باید اتاقمونو جمع کن و لباس کثیفا رو دسته بندی کنم ک بندازم تو ماشین(:
باید فردا صبح زود بیدار شم ک ی قیمه عالی بعد مدتها درست کنم(:
باید خونه رو جارو و گردگیری کنم و آشغالا رو جمع کنم(:
باید فردا زیارت عاشورا بخونم اگه قسمتم بشه(:
باید برنامه درسیمو راست و ریست کنم(:
باید شرح حال روانمو بنویسم(:
باید کتاب مریمو بخونم(:
باید زندگی کنم((:
بانونوشت:خداروشکر برای بودن تک تک تون،من اینجا مخاطب زیادی ندارم ولی تک تک اونایی ک هستن واقعا با معرفتن،خداروشکر(:
بانونوشت2:با اینکه کورس روان،نسبت ب بقیه کورسا مثل تعطیلات بود و یجور شوخی بود انگار،با اینکه بخش خیلی جذابی نبود و تخصصی تر از اون بود ک بشه خیلی باهاش عجین شد ولی دلم برای بعضی از مریضاش تنگ میشه،دلم برای ترسیدنای اول کورسمون از مریضای اسکیزوفرنی تنگ میشه،دلم برای رزیدنتای مهربونش تنگ میشه،دلم برای بی کاری و هتل
بودنشم تنگ میشه حتی(:
بانونرشت3:تیتر=محمد عزیزی(:
عاشقانه های یواشکی...برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 213