پشت هم باشیم(:

ساخت وبلاگ

ترم یک دانشگاه ک بودیم،استاد روانشناسیمون(روان پزشک بودن ایشون) روی ی نکته خیلی تاکید داشت و تقریبا هر جلسه روش تاکید میکرد،اینکه ب هم دیگه احترام بذارید و هیچ وقت بدیه همکارتون رو پیش بقیه نگید،میگفت جایگاه و منزلت شما ارتباط مستقیم داره ب جایگاه سایر همکاراتون،میگفت وقتی ی همکار رو خراب میکنی شاید برای اون لحظه فکر کنی خودتو بهتر نشون دادی ولی در واقع داری جایگاه خودت رو تو آینده متزلزل میکنی و پائین میاری

---------

چند وقت پیش داشتم طبق معمول همسر رو تشویق میکردم درباره اینکه حواسش باشه ک خیلی تو آینده هوا مامانش رو داشته باشه و ...،در واقع صحبتمون از اون جایی شروع شد ک داشتم بهش میگفتم حالا ک قراره ان شالله بره سرکار باید روزای مادر برای مامانش ی هدیه مثل طلا بخره ک برای مامانش سرمایه باشه و از این حرفا و اینکه بعدها هروقت تونست برای مامانش ی خونه بخره ب نام خودشون بعد صحبت رسید ب اینجا ک مامانش الان یکسال و ۴ ماهه ب پسرش زنگ نزده و خبر نگرفته ازش،بهش گفتم کار مامانت درست نبوده ولی تو زنگ بزن،تو پسر بزرگی و حمایتت برای مامانت مهمه،نباید مامانتو تنها بذاری،وقتی مثل همیشه سر ب سرم گذاشت ک چ عروس مادرشوهر دوستی و ... بهش گفتم ک مامانش برای من مادر شوهر خوبی نبوده و خاطره خوبی ندارم و علاقه ای هم بینمون نیست  ولی برای تو مامان خوبی بوده یا حداقل سعیش رو کرده و حتی اگه اینا هم نبوده بازم تو پسرشی و حمایت کردن از مامانت وظیفته

و بعد یهو صحبتمون ب سمتی رفت ک تا حالا نرفته بود،بهم گفت مامان من قبلنم نهایت دو هفته ی بار بهم زنگ میزد و فک نکن ک تو باعث این رابطه سرد بودی و ب خاطرش عذاب وجدان نداشته باش!!!!

عذاب وجدان!!!

گفتم عذاب وجدان ندارم،چون کار اشتباهی نکردم

گفت پس چرا انقد همیشه ازش حمایت میکنی و سعی میکنی رابطمونو خوب کنی و ب فکرشی

و برای اولین بار باعث شد تمام فکرمو با صدای بلند بگم براش

بهش گفتم ب مامانش علاقه خاصی ندارم چون ایشونم ب من علاقه ای نداره،گفتم مادرشوهر خوبی برام نبوده و ... ولی مادر تو هرچی ک برای من بوده یا نبوده،یک"زنه"،یک زن ک دارم میبینم تمام زندگیش رو وقف شوهری کرده ک اصلا ارزشش رو درک نمیکنه،یک زن ساده ک بعد ۳۰ و خورده ای سال زندگی هیچ پشتوانه مالیی از خودش نداره،زنی ک حتی استقلال فکریشم ازش گرفته شده و تماما پیرو مردی شده ک حتی براش ب اندازه ی مشورت ساده برای عوض کردن خونه هم ارزش قائل نیست،مامان تو ی زن بی گناه مثل هزاران زن دیگه است ک ب عنوان ی زن وظیفه خودم میدونم ک ازش حمایت کنم

صحبتم ک تموم شد،هرچند ک سر ب سرم گذاشت ک مدافع حقوق زنام ولی احترام رو تو نگاهش میدید‌م

احترام ب مادرشوهرم در واقع احترام ب خودم بود

بیایم همه یاد بگیریم ک ب عنوان یک زن حداقل پشت هم و مدافع حقوق هم باشیم

یادبگیریم بدیه مادرشوهرمونو ب شوهرمون نگیم و زیرآبشو نزنیم

یادبگیریم اگه پسر دوردونه مون بدیه زنشو جلومون گفت،یکی بزنیم تو دهنش و بهش بگیم دیگه بد زنشو جایی نگه

یادبگیریم عروسمونو از چشم پسرمون نندازیم

یادبگیریم ب زنان سرزمینمون اعتماد کنیم

تو حیطه کاری خودم میگم ک هنوز خانومایی هستن ک حتی برای متخصص زنان رو هم نوع مردونه اش رو ترجیح میدن،بدون هیچ دلیلی،و ب نظر من فقط ب این دلیل ک خودباوری از زنان ما گرفته شده

یادبگیریم ب دخترمون کمتر از پسرمون احترام نذاریم

یادبگیریم ب خاطر خودمونم ک شده پشت هم باشیم و از هم حمایت کنیم(:


بانونوشت:خیلی طولانی شد،ببخشید(: عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 177 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1396 ساعت: 22:32