من و بارون((:

ساخت وبلاگ

عاشق بارونم،عاشق صداش،عاشق خیس شدن زیرش،عاشق حتی همین آب راه افتادن تو خیابونا،عاشق هوای بارونیم

خیلی خوبه،خدایاشکرت(:


میخوایم هفته دیگه بریم دیدن بچه دوستمون ک تازه دنیا اومده،دلم میخواد همون دوست قبل حاملگی رو ببینم،همون دختر آرومی ک همیشه ی تصور قشنگ ازش داشتم،شاید این آخرین برخورد مستقیممون باشه،دلم میخواد همیشه تو ذهنم قشنگ بمونه(:

آخاهی تو مسابقاتی ک رفته بودن،تیمشون حذف شده و فردا دارن برمیگردن((:

خبر دارین ک فردا ولنتاینه دیگه?(((:

حالا درسته ما ب این چیزا اعتقاد نداریم ولی خب اعتقاد پیدا میکنیم برای ی شب((((:

بهش گفتم هرچی میخوای بهم بدی،بده بدم ب محک((:

ریا نشه ی وقت(((:

چ اشکال داره ایده های خوب رو بهم بگیم?خودمم این ایده رو از یکی دیگه دزدیدم،خدا خیرش بده((:


فردا میخوام برای آخاهی ماکارونی درست کنم،میگه ماکارونی مخلوط(شکل دار و ساده باهم) رو دوست داره،کسی تا حالا اینجوری درست کرده?خوب میشه?(:

فردا میرم سالاد فصل میخرم با ماکارونی بخوره،بخوریم((((:

البته دروغ نشه،بیشتر واسه خودم میخرم،دوست میدارم آخه((:


ب مامانم نگفتم آخاهی رفته برای مسابقات،هروقت پرسیده هی گفتم شیفته،الان مامانم انقد از دست مسئولین بیمارستان برای اینکه دامادش انقد شیفت میره عصبانیه ک حد نداره((:

دروغ گاهی لازمه دیگه،ن?خب میگفتم همش نگران میشد الکی(:


مامانم عادت داره هرررررر روز خونه رو جارو کنه و گردگیری کنه و دستشویی بشوره و گاز رو روزی سه بار تمیز کنه و ظرفا رو نمیذاره تو ماشین و با دست میشوره و ....

حالا آرتوروز گردن گرفته،بهش گفتم اگه بازم مثل قبل باشی دستت فلج میشه

ب هر حال دروغ لازمه گاهی((:



عاشقانه های یواشکی...
ما را در سایت عاشقانه های یواشکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 213 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 19:33