امروز بی نهایت خسته شدم،از صبح ک پاشدم دلشوره داشتم،خستگی رفت و آمد روز قبل هم بود،استرس از تکرار ی خاطره بد هم بود ک تمام ذهنم درگیر دور شدن ازش بود،بعدم استاد یک ساعت سر پا نگهمون داشت ک دیگه شونه هام داشت از جا کنده میشد،بعدم ک تا نزدیک 3 دوباره کلاس داشتیم،بعدم ک ی عالمه خبر عجیب و غریب جدید شنیدم و حسابی ذهنمو خسته کرد،عصبی شده بودم و ب اوضاع داغونمون تیکه مینداختم و میخندیدم،واقعا از اوضاع داغون و بی برنامه نظام آموزشیمون تعجب میکنم بعد تو فضای مجازی و غیره میبینی پرشده از توجه ب مسائل بی اهمیت ولی چیزای مهم اصلا ب چشمم نمیان
خداروشکر ک هنوز آرامش خونه رو داریم ک همه خستگیا رو تموم کنه(:
عاشقانه های یواشکی...