ی عادتی داریم زن و شوهری ک وقتی دعوا میکنیم،صبر میکنیم طرف مقابل بخوابه،بعد یواشکی بوسش میکنیم یا نازش میکنیم،ک یوقت طرف مقابلمون پر رو نشه[=
حالا پریشب ساعتای 3 اینا بود و بنده با کلی زور و ضرب تازه چشام گرم شده بود و خوابم برده بود ک یهو حس کردم ی چیزی داره تو موهام حرکت میکنه،یهو پریدم و نشستم و جیغ جیغ جیغ،همونجوریم صدای آخاهی میومد ک هی میگفت بابا ب خدا من بودم،چیزی نبود(((((:
هیچی دیگه،همون خوابه نصفه و نیمه هم از سرم پرید و دیگه خوابم نبرد((:
صبحم شانسمون زد و تو قرعه کشی اسممون در اومد برا درمانگاه روماتولوژی،تا ساعت 2 و نیم اونجا بودیم،دیگه ایستاده داشت خوابم میبرد(:
رسیدم خونه،4 ساعت خوابیدم و بیدار شدم ک بریم بازار برا آخاهی کادو روز مرد بخرم،ک آخرشم هیچی نخرید((:
و اینگونه بود ک بنده تا 8 شب امروز خواب بودم،ب جز ی 3-4 ساعت ک بیدار شدم تا آخاهی رو راهی بیمارستان کنم و نهار و نماز(:
بسیار بسیار حال داد(((:
امشب خوابم ببره صلوات((:
بانونوشت:تیتر=حافظ(:
عاشقانه های یواشکی...برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 223