دارم از درد جون میدم،میگه بذار آمار بگیرم ک آنکال جراحی امروز کیه ک بریم بیمارستان
همونجوری ک داره پرس و جو میکنه،با ی صدای خفیف ناله میکنم: آخاهی،آخاهی
میگه:چیه؟چی میخوای؟
میگم:جون من ،اگه کارم ب جراحی کشید،اول خونه رو تمیز کن بعد بگو مامانم بیاد،اینجوری بیاد میکشم(((:
میگه:من عمرا ب مامانت خبر بدم بیاد((:
بانونوشت:قشنگ مشخصه چقد از مامانم تو زمینه تمیزی خونه حساب میبریم؟(((:
بانونوشت2:هنو خونه تکونی نکردیم((:
بانونوشت3:امروز کادو روز زن گرفتم از مریم،انقققققققققققد خوشگل و خوشرنگن لاکام ک حد نداره،انقد ک با این حالم پاشدم لاک زدم(((:
بانونوشت4:خوبم الان(((:
عاشقانه های یواشکی...برچسب : نویسنده : 9banolabkhand9 بازدید : 221